مدح و شهادت قاسم ابن الحسن علیهالسلام
شاعر : ناصر دودانگه
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قالب شعر : مثنوی
میرود مـایـه دلـگـرمی لـشـگـر باشـد بـیزره آمـده تـا حــیــدر دیـگـر بـاشـد
سـیـزده بـار زمـیـن مـقـدم او بـوسـیـده دود اسپـنـد بـلـند است و خـبر پـیچـیـده
شیـر بیواهـمـه تا مـرز جـنـون میآید قاسـم بن الحسن از خـیمه برون میآید
میرود با رجـزش از پـدرش یـاد کـند مـیرود کـرب و بـلا را حـسن آباد کند
مثل عباس که کم دور و بر مولا نیست قاسمی هست حسین بن علی تنها نیست
همه دیدند به دستـش شده شمـشـیر بلند میشد از گوشۀ خـیـمه دم تکـبـیر بلـند
میزند ضربه همه از روی زین میافتند عده ای نیز ز ترسـش به زمین میافتند
حربهای زد به عدو تا که سر او چرخید وسـط دشت چنان نـعـرۀ حـیدر پیـچـید
و اذا زلـزلـت الارض، بـلا نـازل کرد دشمن خون خدا را به درک واصل کرد
این حسن زاده عجب جنگ نمایانی کرد بعد اکـبر خودمـانـیم چه طـوفـانی کرد
چه میآیـد سـر این طـفـل خـدا میداند مـادرش آنطـرف خـیـمه دعـا میخواند
تـیغ ها قـاتـل آن جـسم نحـیـفـش نشدند پهـلـوانان عـرب نـیز حریـفـش نـشـدند
آخـرش دست به آن قاعـدۀ جـنگ زدند باز هم از ره کین دست به نیـرنگ زدند
قـسمت آخر جنگ است خـدا رحم کـند دستهاشان پر سنگ است خدا رحم کند
ناگهان تیغ فرود آمد و فرقش بشکست از سر زین به زمین خورده و در خاک نشست
از هـجاهای تـنـی پـاره غـزل میریزد جای خون از بدنی پاره عسل میریزد
بـه سـر اهـل حـرم آیـۀ غــم مـیریـزد یک عمو میکشد و خیمه به هم میریزد
بدنی را که به زحمت به بغـل میگیرد همـۀ کـربـبـلا بــوی عـسـل مـیگـیـرد
میکشد پا به زمین و خجل از اوست عمو خجل از پنجۀ افتاده به گـیسوست عمو
|